-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 20:24
دیروز کلی مشروب خوردم حالم بد شد خیلی آوردم بالا،الان پشیمونم از انقدر خوردن،کاشکی نمی خوردم،جلو پسریم خیلی بد شد اولین بار بود تو زندگیم که این حالت بهم دست داد،نباید آبجو می خوردم بعدش،من که کلی ودکا خورده بودم،آبجو خوردنم چی بود آخه،نمیدونم.خیلی زشت بود کارم،الان خیلی پشیمونم،روم نمیشه بهش زنگ بزنم وقتی یادم...
-
نبود...
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 19:18
نمیدونم دارم الکی حساس میشم،یا این حساسیتم درسته،نمیدونم چرا حس میکنم بی تفاوت شده نسبت بهم،اینروزا دارم به نبودش فکر می کنم،دارم به بعد از اون فکر میکنم،انقدر که تو گوشم خونده که نمی خواد بمونه که منم کم کم باورم شده که نیستش،الان 6ماهه که دارم به این قضیه فکر میکنم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 19:38
سال نو همه مبارک باشه. من که تحویل سال خواب بودم ولی بعدش از خدا خواستم امسال پسریمو نصیب من کنه که منم برم سر خونه زندگیم. دیگه خسته شدم از اینهمه معطل گشتن،اون پدر سوخته هم که به روی خودش نمیاره یکم کمکم کنید که چیکار کنم این پسر خل و چل مال من بشه! نمیدونم دیگه چی میخواد،درس خونده نیستم،خوش هیکل نیستم،خوشکل...
-
بی حوصله
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 01:37
حوصلم سر رفته،نمیدونم چیکار کنم،پسریمم رفت خوابیددددددددددددددد هیچ تنوع و سرگرمیم ندارممممممممممممممممممم،هیچ آدم بدرد بخوریم آن لاین نیست. یکی بیاد اینجا بگه من چیکار کنم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 21:20
دلم شدیدا هوس عشق بازی کرده،حالا که پسریم خونشو فروخته،من هوس س.ک.س کردم خب حالا چیکار کنم؟؟؟ تف به مامانش که مجبورش کرد خونشو بفروشه،آخه این چه وضعشه؟؟؟یه پسر 30ساله باید با مامان باباش زندگی کنه؟؟؟؟حالم از این مامانش بهم میخوره
-
سلام
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 23:58
وای چقدر خوشحالم که دوباره می نویسم،من جوجم یه جوجه 24 ساله از اهواز،دانشجوی ارشد تربیت بدنی. قدیم ترها خیلی می نوشتم،خیلی زیاد.ولی بنا به دلایلی مجبور شدم هی وبلاگ عوض کنم و آخر سر هم پاکشون کردم. ولی الان تصمیم گرفتم که بنویسم تا آخرین روز. یادم رفت بگم من یه پسری دارم که شدیدآ عاشقشم،اولین باریم هست که انقدر عاشق...